نفرت؟واقعا اینا کلمات جدیدی نیستند این کلمات هرسال در 20 سالگی فرزندان این خانه اتفاق میفتد.

من رنج و سختی و گریه هاشو دیدم و قوی شدم نیازی به آزارم نیست چون واقعا آزار هم نمیبینم این حنا خیلی وقته که رنگی نداره .

حالم خوبه و داریم خیلی خیلی زود به هفته ی آینده میرسیم خیلی خوشحالم لذت میبرم از تصور دیدن تو میدونم که میبینمت من به قلب خودم اعتماد دارم چون به خدا اعتماد دارم روزهای درخشش من از راه رسیدن و از بین رفتن موقعیت ها فقط تو کتابها نیست و اگه من این فرصتهارو از دست بدم برای همیشه پشیمون میشم.خدای من به خاطر همه چیز ممنون به خاطر محبتهات به خاطر این توانایی که در من قرار دادی که الان شرمنده نشم همه  ی اون اتفاقات پشتش یه حکمت بوده و من باور داشتم که بلاخره روزای خوب میرسن و رسیدن. بیپچاره اونی که از تو ناامید میشه.سه سال تمام اذیت شدم اما تو تنهاییام تو روزای سختیم به فکر تو بودم و فقط به تو فکر کردم ازت روحیه گرفتم و موسیقی طبیعت به کمک من اومد چیزی که بنده هات عامل فسادو بدبختی در جهان میدونن. مرسی که به گسترش افکارم کمک کردی.نو به من محبت کردن رو یاد دادی چیزی که سرآغاز این جهانو تشکیل داده این جهان با محبت تو آغازشده با محبت توهم تموم میشه.مرسی که باعث شدی من انتخاب درستی داشته باشم من تلاش میکنم چون این یه عهد و پیمانه من دست روی قران گذاشتم چیز کمی نیست تا معلم خوبی نشم هیچ کس نمیتونه منو از پا دربیاره خودتم میدونی تا یه کارو به اتمام نرسونم ول کن نیستم چه برسه وظیفه ای که قران واسطه اش شده.خدایا دوباره و دوباره به سمت تو برمیگردم چون همیشه با روی باز ازم استقبال مردی به خاطر همه چیز ممنونم.خدایا تنه آرزویی که این روزا دارم اینکه قلبمو بزرگ کن بزار بتونم همه رو ببخشم و راحت محبت کنم فقط تویی که حرفای منو میفهمی خوبم میفهمی تو تنها کسی هستی که بدن ترس پیشش حرف میزنم بدون ذره ای تردید که حرفمو متوجه شد؟نشد؟این عاشقانه ترین حرفی بود که زده بودم تا الان. میپرستمت ای تویی که وقتایی خوشحالی و ناراحتی کنارمی.وظیفه ی کمی نیست!تو تنها کس در این جهان هستی که همه ی ما در تنهاییامون و بی قراری هامون اول از همه به تو پناه میاریم.میبینی؟دین؟دین مقدسترینه.حالا میخواد از هرکجای این جهان که میخواییم باشیم یا هر زبونی هرکس تورو در یک چیز پیدا میکنه که خودت گفتی کاملترینشون اسلامه.مهمه اینه تورو پیدا کنیم.

 

شروع میکنم .


اومد آنلاین شد درجا به من پیام داد بعد نیم ساعت آفلاین شد رفت!

خیلی مفید و مختصر و یهویی! چرا وقتی نمیبینمش این همه بی قرار و مشوشم؟چه سحر و جادویی به کار بردی؟چیکار میکنی با من؟اصلا حواست هست؟ خیلی معلومه الان افکار گذشته ام آزارم میده؟یا نه؟


دلم خیلی تنگ شده برای همه چیز نمیتونم جلو گریه امو بگیرم روز مزخرفی رو سپری کردم.امیدوارم این چند هفته اینجوری ادامه پیدا نکنه اخه میمیرم از دوریت اگه بدونی که من الان دارم گریه میکنم خیلی تعجب میکنی بعدش خیلی ناراحت میشی و سعی میکنی سرگرمم کنی اما تلاشت بی نتیجه میمونه و من همچنان گریه میکنم از آینده های نامعلوم بعدم میاد دوس دارم همش تو وقایعی که به آیندست باشم و اصلا فاصله نگیرم این فاصله ی دو هفته ای خیلی آزارم میده این در کنارت نبودن آزارم میده مهربون .

نکنه صدات یادم بره نکنه دیگه نبینمت .


با لپ تاپ اومدم اینجا این اولین باره .

موزیکم داره میخونه و آیفون نیست .

اتمام حجت کردم نمیدونم واقعا روزای مسخره ای داشتم همیشه اینجا انگار خونه ی وحشته هیچی سرجاش نیست و نبوده خدا روزایی که اینجا سپری کرده ام رو به عمرم حساب نکنه واقعا

دلم برای روزایی سپری شده تنگ شده اونم خیلی انگار صدسال پیش دیدمت نه دیروز صبح اینهمه در نظرم دور میایی همیشه همینجوری بودم مثل یه فیلم از جلو چشام رد شد همه چیزو و تبدیل به اشک شدن و من از لذت تمام گریه کردم. دیونه کننده بود من بهترین روزامو با دستای خودم ساختم. بی نظیر بود این چهار سال تموم نشه.ترم یک بی نظیری سپری شد با اساتید خوب و فرهیخته .

باید درس بخونم تا تجدید خاطره کنم تا بلکه از دلتنگیم کم بشه نمیدونم چجوری قراره دوم بیارم .

یه دیقه !

اینا همه آرزوهای منن ها؟ دختر میبینی؟ اون همه گریه کردی غصه خوردی و فکر کردی روزهای خوش نمیان و همه وهم و خیاله .

اون روزو به خاطر میارم که آهنگ هندی تو گوشی سامسونگ کوچیکم میخوند ومن تو خیالاتم با زهرا ومحمد که دانش آموزای خیالیم بودم میچرخیدیدم و اونا منو خیلی دوست داشتن

دو سال دیگه قراره همه چی واقعی تر بشه و من دارم آماده تر میشم که شمارو تربیت کنم وهمه اطلاعاتمو در اختیارتون قرار بدم میبینی زهرا؟ میبینی محمد؟ من فقط دارم به خاطر شما قوی میمونم.

شما هم برا من دعا کنید میدونم همه چیزو حس میکنید و میبینید :)

خدایا شکرت به خاطر این شغل به خاطر این زندگی به خاطر کسایی که باهاشون آشنا شدم.به خاطر تمام حسهای خوبی که داشتم .


امروز آخرین صبح ترم یکی بودنمه خیلی ناراحتم غصه میخورم که چرا داره تموم میشه و متاسفانه من نتونستم این هفته نماز شرکت کنم و استادو ببینم مایه ناراحتیه یه ساعت و ۱۷ دقیقه دیگه میبینمش و نمیدونم تو اون لحظه باید چیکار کنم تنها چیزی که میخوام اینکه فقط با من کار کنه هرکی هرچی میخواد فکر کنه .

راستی خانم مسعودی خیلی متظاهره .

حداقل اون خودشه و از اینکه خودشه خشنوده. همه دوس دارن جای اون باشن ولی اون جایگاه الهیه .

دوباده یه خواستگار دیگه حوصله ندارم میخدام صبح تا شب با تو کار کنم واسه پیشرفتم ازدواج مانعم میشه باید ثابت قدم بمونم و به اهدافم فکر کنم.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

زاهدان چت،زابل چت،گروه،گپ،اپ،روم،چتروم،چت روم: چت: فان چت،فان گپ | 1000 آنلاین،گپ فان،فان آس،بکس فان،فان بکس،چتروم فان،محبوب فان،محبوب چ بریا گیمز تک اموزش دل میگه مدرسه شادتر ، دلپذیر تر و با نشاط تر اساتیم فیلم و سریال شب دانلود رایگان همه چی